مبحث سوم: ثبوت ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع
مراد از ملازمه عقلیه :
آیا عقل ملازمه ای بین حکم خود به حسن و قبح فعلی با حکم شرع می بیند؟
نکته1: این همان مسئله ای است که اختصاص به علم اصول دارد و تمامی مطالب بیان شده تا اینجا مانند مقدمه برای این بحث هستند
نکته2: این مسئله تفسیر دوم از مراد اخباری ها نیز هست(انکار ملازمه) و در این انکار تنها صاحب فصول از اصولیون با اخباری ها موافق است.
استدلال بر ملازمه حکم عقل با حکم شرع:
اگر جمیع عقلاء حکم به حسن یا قبح فعلی کنند آنگاه شارع هم باید حکم به حسن یا قبح آن کند
جمیع عقلاء حکم به حسن یا قبح فعلی می کنند
پس شارع هم باید حکم به حسن یا قبح آن کند
دلیل ملازمه در مقدمه اول: اگر شارع حکم به حسن یا قبح افعال نکند خلاف فرض لازم می آید چون شارع نیز از عقلاء بلکه رئیس عقلاء است.
مسئله دوم:(بعد از طرح و اثبات مسئله ملازم)
اگر شارع مطابق حکم عقل به مستقلات عقلیه ، حکم (امر و نهی) کند آیا این اوامر و نواهی شارع مولوی(تأسیسی) است یا ارشادی(تأکیدی)؟ (مصنف پاسخ این پرسش را در سه موج بیان می کند)
مقدمه:
اوامر مولوی: اوامری که اطاعت و عصیان مستقل یا ملاک مستقل دارند.
اوامر ارشادی: اوامری که اطاعت و عصیان مستقلی ندارند . برای نمونه اطیعوا الله و... اطاعت مستقلی جدای از اقیموا الصلاة ندارد.
پاسخ مصنف: (موج اول) حق این است که اگر شارع امر به حکمی عقلی کند ، این حکم ارشاد به حکم عقل است.
استدلال مصنف:
اگر حکم عقل برای ایجاد داعی کافی است آنگاه جعل داعی از سوی شارع عبث و لغو است
حکم عقل برای ایجاد داعی کافی است
پس جعل داعی از سوی شارع عبث و لغو است
بیان ملازمه : چون تحصیل حاصل لازم می آید
بله در دو صورت می توان گفت این احکام مولوی اند. (موج دوم)
1. بگوییم ملازمه ای بین حکم به استحقاق مدح و ذم با حکم به استحقاق ثوب و عقاب نیست (یعنی تلازم حکم عقل و شرع را بپذیریم اما بگوییم نیتجه ملازمه این است که شارع هم فاعل عدل را مدح می کند نه اینکه ثواب می دهد)
2. بگوییم ملازمه بین مدح و ذم و ثواب و عقاب هست اما عموم مردم این ملازمه را درک نمی کنند
نتیجه : حد وسط استدلال ما لغویت بود چرا که با حکم عقل داعی محقق است اما اگر قائل به تفکیک بین مدح و ذم با ثواب و عقاب شدیم یا گفتیم مردم این ملازمه را درک نمی کنند ، دیگر لغویت لازم نمی آید چون با صرف مدح و ذم ذاعی برای فعل ایجاد نمی شود (مگر برای نادری از افراد) آنچه عموم مردم را حرکت می دهد ثواب و عقاب است نه مدح و ذم پس با فرض حکم عقل باز هم داعی ایجاد نمی شود پس حکم شرع لغو نخواهد بود
نکته: مصنف در همین کتاب به تفصیل پاسخ این دو مورد را هم داده اند (رک ج3،ص 141 چاپ انتشارات اسلامی با تشکر از دوستان کلاس)
موج سوم : بله حتی با پذیرش تفکیک بین مدح و ذم و ثواب و عقاب ،در مثل امر به طاعت و معرفت باید قائل به ارشادی بودن شویم چرا که در این موارد مولویت مستلزم دور است
بیان دور(این بحث در گذشته هم با عنوان ادله طرفین مطرح شد):
آیا اوامر شرعی وجوب طاعت دارد و مولوی است بله به چه دلیل به دلیل اطیعوا (امر به اطاعت) حال نقل کلام می کنیم به اطیعوا آیا این امر، وجوب طاعت دارد و مولوی است بله چرا به دلیل امری دیگر و هکذا فتسلسل
به بیان دیگر آیا اوامر شرعی مثل صلوا وجوب معرفت دارد بله به دلیل امر به معرفت حال نقل کلام می کنیم به همین امر آیا این امر وجوب معرفت دارد بله به چه دلیل به دلیل امری دیگر و هکذا فتسلسل
پس مولوی بودن در مثل امر به اطاعت و معرفت مستلزم تسلسل است.
موج چهارم :
بلکه مولوی بودن این اوامر بی معناست چرا که مصلحتی غیر از مصلحت مأمور به در اینها نیست یعین اطیعو الله مصلحتی غیر از مصلحت صلوا ندارد.
نکته عبارتی1 : در عبارت مصنف (بل مثل هذه الموارد...) ظاهر عبارت این است که مراد از موارد امر به طاعت و امر به معرفت است اما استدلال مصنف منحصر در این دو مورد نیست و حد وسط در آن (نداشتن مصلحتی غیر از مصلحت مأمور به ) اعم از این دو مورد است
بنابراین مراد از بل مثل ... استدلالی دیگر بر ارشادی بودن اوامر الهی هنگام حکم مستقل عقلی است
نکته عبارتی 2: نظیر الامر بالاحتیاط فی أطراف العلم الإجمالی:
همانگونه که امر به احتیاط(فاحتط لدینک) مصلحتی غیر از دست یابی به مصلحت نماز ظهر یا جمعه ندارد ، اوامر ارشادی نیز مصلحتی غیر از مصلحت مأمور به (صلوا) ندارند.